نیستم طاقت که آه داد خواهی از اهلی شیرازی غزل 980

اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

نیستم طاقت که آه داد خواهی بشنوم

1 نیستم طاقت که آه داد خواهی بشنوم کآتشم در جان فتد هرگه که آهی بشنوم

2 پیش ازین راضی نمیگشتم بدیداری ز دود راضیم اکنون که نامش گاهگاهی بشنوم

3 گریه ام یاد آورد چون مردم ماتمزده ناله افتاده یی هرگه براهی بشنوم

4 شوق آن چابک سوار از خانه ام بیرون کشد در هر آن منزل که آواز سپاهی بشنوم

5 داد بر خونم گواهی خونبها این بس مرا کاین گواهی از لب چون او گواهی بشنوم

6 ز آتش غیرت رود دودم به سر اهلی چو شمع از زبان هر که نام کج کلاهی بشنوم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر