ز غم گر سوختم، نزدیک یار از واعظ قزوینی غزل 481

واعظ قزوینی

آثار واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

ز غم گر سوختم، نزدیک یار مهوش خویشم

1 ز غم گر سوختم، نزدیک یار مهوش خویشم شدم خاکستر، اما همنشین آتش خویشم

2 بهر جا باشد او، من دور گرد آن سر کویم خیالش تا بدل جا کرده، من هجران کش خویشم

3 فلک را نیست جرم،این اضطراب از خویشتن دارم در این مجمر شرار آسا سپند آتش خویشم

4 چو حرف وصل گوید، خویش را دور افگنم اول برای صید مطلب تیر روی ترکش خویشم

5 سراپا گرچه واعظ هستیم باشد ازو، لیکن شررسان در فلاخن، از فروغ آتش خویشم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر