-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سوختم بر آتش دل عود خویش یافتم از خویشتن مقصود خویش
2 من ایاز حضرتم اما به عشق او ایازست و منم محمود خویش
3 تا نشستم بر سر کوی غمش ساکنم در جنت موعود خویش
4 بود من در بود او نابود شد فارغم از بود و از نابود خویش
5 دیده ام جانان جان عالمی در میان جان غم فرسود خویش
6 تا مرا بخشید حق نور وجود واقفم از واجد و موجود خویش
7 جان مقبولم قبولش اوفتاد دلخوشم از طالع مسعود خویش
8 ز آفتاب مهر رویش دیده ام نور عالم سایهٔ ممدود خویش
9 عارف دل در برم رقصان شده ز استماع نغمهٔ داود خویش
10 عاشق و میخانه و صوفی و زهد هر کسی و عادت معهود خویش
11 سید از هستی خود چون نیست شد ایمن آمد از زیان و سود خویش