-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 من لاف تقوی تا بکی در خرمن طاعت زنم کو برق آتش سوز من کاتش زند در خرمنم
2 آواره چون مجنون شدم نگرفت کرد امن مرا برخار صحرا گه گهی ماری بگیرد دامنم
3 دستم مگیرایهمنفس کز گلخنم آری برون بگذار کز دیوانگی گلشن نماید گلخنم
4 دست محبت میزند بر دامنم میخی دگر هر گه که خواهم از زمین دامان خود را برزنم
5 منت ای باغبان گرره بگلشن دادیم کز تاله و فریاد خود من بلبل این گلشنم
6 شیرین لبا چون اهلیم در تلخی غم بی لبت من خسرو عهدم ولی فرهاد وادی مسکنم