با تو عتاب از جلال الدین محمد مولوی غزل 2962

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

با تو عتاب دارم جانا چرا چنینی

1 با تو عتاب دارم جانا چرا چنینی رنجور و ناتوانم نایی مرا ببینی

2 دیدی که سخت زردم پنداشتی که مردم آخر چگونه میرد آنک تواش قرینی

3 یا سیدی و روحی حمت فلم تعدنی یا صحتی شفایی لم تستمع حنینی

4 بس احتراز کردم صبر دراز کردم امروز ناز کردم با اصل نازنینی

5 امشب چو مه برآید داوود جان بیاید ای رنج موم گردی گر برج آهنینی

6 شب بنده را بپرسد وز بی‌گهی نترسد شب نیز مست گردد بی‌نقل و ساتکینی

7 ای ناله چند ناله افزونتری ز ژاله بر بنده کمینه تو نیز در کمینی

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر