فتاده‌ام من دیوانه از خواجوی کرمانی غزل 512

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

فتاده‌ام من دیوانه در غم تو اسیر

1 فتاده‌ام من دیوانه در غم تو اسیر بیا و طره برافشان که بشکنم زنجیر

2 برآید از قلمم بوی مشک تاتاری اگر بوصف خطت شمه‌ئی کنم تحریر

3 چه خوابهای پریشان که دیده‌ام لیکن معبرم همه زلف تو می‌کند تعبیر

4 چنین که باز گرفتی زبان ز پرسش من زبان خامه ازین دل شکسته باز مگیر

5 اگر چنانکه توانی جدا شدن ز نظر گمان مبر که توانی برون شدن ز ضمیر

6 ز بوستان نعیمم گزیر هست ولیک ز دوستان قدیمم نه ممکنست گزیر

7 حکایت دل از آن رو کنم بدیده سواد که درد عشق فزون آید از بیان دبیر

8 اگر به نامه کنم وصف آه و زاری دل برآید از سر کلکم هزار نالهٔ زیر

9 کند شکایت هجر تو یک بیک خواجو بخون دیدهٔ گرینده دمبدم تحریر

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر