1 فتادهام من دیوانه در غم تو اسیر بیا و طره برافشان که بشکنم زنجیر
2 برآید از قلمم بوی مشک تاتاری اگر بوصف خطت شمهئی کنم تحریر
3 چه خوابهای پریشان که دیدهام لیکن معبرم همه زلف تو میکند تعبیر
4 چنین که باز گرفتی زبان ز پرسش من زبان خامه ازین دل شکسته باز مگیر
5 اگر چنانکه توانی جدا شدن ز نظر گمان مبر که توانی برون شدن ز ضمیر
6 ز بوستان نعیمم گزیر هست ولیک ز دوستان قدیمم نه ممکنست گزیر
7 حکایت دل از آن رو کنم بدیده سواد که درد عشق فزون آید از بیان دبیر
8 اگر به نامه کنم وصف آه و زاری دل برآید از سر کلکم هزار نالهٔ زیر
9 کند شکایت هجر تو یک بیک خواجو بخون دیدهٔ گرینده دمبدم تحریر
دیدگاهها **