-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 من بیدل نگر از صحبت جانان محروم تنم از درد به جان آمده وز جان محروم
2 خضر سیراب و من تشنه جگر در ظلمات چون سکندر ز لب چشمهٔ حیوان محروم
3 آن نگینی که بدو بود ممالک بر پای در کف دیو فتادست و سلیمان محروم
4 ای طبیب دل مجروح روا میداری جان من خون شده از رنج و ز درمان محروم
5 خاشه چینان زمین روب سراپردهٔ انس همه در بندگی و بنده ازینسان محروم
6 همچو پروانه نگر مرغ دل ریش مرا بال و پر سوخته وز شمع شبستان محروم
7 ای مقیمان سر کوی سلاطین آخر بنده تا کی بود از حضرت سلطان محروم
8 رحمت آرید برآن مرغ سحر خوان چمن کو بماند ز گل و طرف گلستان محروم
9 عیب خواجو نتوان کرد اگرش جان عزیز همچو یعقوب شد از یوسف کنعان محروم