الهی بر عجز خود آگاهم و بر بیچارگی خود گواهم ف خواست خواست تو است من چه خواهم. ,
2 گر درد دهد بما و گر راحت دوست ا ز دوست هر آنچیز که آید نیکوست
3 ما را نبود نظر بخوبی و بدی مقصود رضای او خشنودی اوست
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
الهی همگان در فراق می سوزند و دوستدار در دیدار، چون دوست دیده ور گشت دوستدار را شکیبایی چه کار ؟ ,
الهی نالیدن من در درد از بیم زوال آنست که او که از زخم دوست بنالد در مهر دوست نامرد است، ای جوان اگر زهرهٔ این کار داری قصد راه کن و شربت بلا نوش کن و دوست بر آن گواه دار اگر به عافیت به ناز دار سخن کوتاه کن. ,
الهی در سر خمار تو داریم در دل اسرار تو داریم و بزبان اشعار تو داریم ف اگر گوییم ثنای تو گوییم و اگر جوییم رضای تو جوییم ,
1 یارب دل پاک و جان آگاهم ده آه شب و گریه سحرگاهم ده
2 در راه خود اول ز خودم بیخود کن بیخود چو شدم ز خود بخود راهم ده
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **