الهی بر عجز خود آگاهم و بر بیچارگی خود گواهم ف خواست خواست تو است من چه خواهم.
الهی بر عجز خود آگاهم و بر بیچارگی خود گواهم ف خواست خواست تو است من چه خواهم. ,
2
گر درد دهد بما و گر راحت دوست
ا ز دوست هر آنچیز که آید نیکوست
3
ما را نبود نظر بخوبی و بدی
مقصود رضای او خشنودی اوست