- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
بن مسعود بن بشر التمیمی ثم الیربوعی. کنیه ابوعلی الکوفی. امامست از ائمه دین و شرع، از اقران ثوری و مالک، از استاذان عبداللّه مبارک باصل از کوفه است، و در مکه بوده مجاور سالها، سیده بوده بزرگ، در شرع امام، و در زهد یگانه بزهد صوفیان و محبت. ,
و گفتهاند باصل از خراسان بوده از ناحیت مرو، از دیه فندین. و گفتهاند: وی بسمرقندزاده و باورد بزرگ شده و کوفی اصل است. و نیز گفتهاند کی بخاری اصل است و اللّه اعلم. وفات وی در محرم بوده، سنه سبع و ثانین و مائه، ,
ووی گفته است: ثلثه هم اقرب اللق الی الرحمن یوم القیامة بجالسون الرحمن، و الناس فیالحساب، رجل لم یجعل من کسبه حراماً، و رجل لم یمس فرجه حراماً، و رجل لم یتکلم بین اثنین فیالهوی. ,
شیخ الاسلام گفت قدس اللّه روحه: کی فضیل عیاض گوید: کی من اللّه بر دوستی پرستم، کی نشکیبم که نپرسم. ,
و انشدنا لموحمود الوراق ,
6 تعصی الاله وانت تظهر حبه هذا محال فی القیاس بدیع
7 لوکان حبک صادقاً لا طعته ان المحب لمن یحب مطیع
شیخ الاسلام گفت: کی وهب منبه از تابعین است حکیم امت وی گوید: من اللّه نه بربیم پرستم، کی چون بندهام زندانی: کی خداوند را خدمت کند از بیم، چون ایمن شود نپرستد. و نه بر طمع پرستم که چون گدای بوم مزدور ارطمع مزد بیند کار کند، و اگر نه بیند نکند. گفتند: چون پرستی؟ گفتم به آن پرستم کی سزاست که او را پرستم، مهر او خود از من بارد شیخ الاسلام گفت: او که او را پرستد بربیم، او خویشتن را میپرستد کی از بیم خود میپرستد و طمع نجات خویش، نه بحق و فرمان و سزاء او، پس داوری خود میدارد و خود را میجنبد. آنکه او را میپرستد بامید، او خود را میپرستد و تنعم خود را، و راحت و ثواب و جزا را، نه حق فرمان و مهر او را، پس خود را میجنبد. من او را نه بربیم و طمع پرستم چون مزدوران. و نه بر دعوی مهر او، یعنی که از سزاء او باستحقاق او عاجز مانم، کی بر فرمان او پرستم، کی گفت میپرست میپرستم، و بر دوستی سنت رسول و بتقصیر معترف. ,
که من ترک خدمت را ناتوانم ٭ و نه بخویشتن درانم و حق را نه بانم ,
از آنجا که خیزلان و خسپانم آنرا از بن دندانم ,
از آنجا که من نه منم، عبارت را ناتوانم. ,
و گفت الهی من نه بخدمت صحبت ترا میبهاسازم٭ که در صحبت حرمت مینگاه دارم. من نه بهوای دل در خدمتم کی بفرمانم ٭ ,
و سخت سرد بود خداوند خود رابمزد کار کردن، ونه بمهر و سزای آنک و پرستش را سزاست، خود فرمان درآن واجب. ,
وانشدنا لا بی یزید البسطامی٭ ,
15 احبک حبین الهوی و حباً لانک اهل لذاک
16 فاما الذی هو حب الهوی فر فعک للحجب حتی اراک
17 و اما الذی انت! هل له فشغلی بذکرک عن من سواک
شیخ الاسلام گفت رضی اللّه عنه: که محمد بن سعید الفرنجی را پرسیدند که سفله کی است؟ گفت: او که اللّه پرستد بر بیم و امید. گفتند: پس چون پرستی؟ گفت: مهراللّه خود خدمت از من بارد لبعضهم: ,
19 کن اذا احببت عبدا للذی تهوی مطیعاً
20 لن تنال الوصل حتی تلزم النفس الخضوعا
21 ولو قلت مت مت سمعاً و طاعة وقلت لداعی االموت اهلاومرحبا
شیخ الاسلام گفت عظم اللّه برکته: که فضیل عیاض را پسری بود علی نام، از پدرمه بود در زهد و عبادت و ترس. روزی در مسجد حرام آمد نزدیک زمزم، خواننده بر خواند: ویوم القیامة تری، الایه وی آنرا بشنید و صیحه بزد و جان بداد. ,
شیخ الاسلام گفت: زراه بن اوفی ٭ قاضی بصره از تابعین است، در محراب روزی قرآن میخواند بر خواند: فاذا نقر فی الناقر، الآیه. بانگ بکرد و بیفتاد مرده. شیخ الاسلام گفت: که از دوست نشان و از عارف جان: ,
24 من مات عاشقاً فلمیت هکذا لا خیر فی عشق بلا موت
و انشدنا لمجنون العامری ,
26 اهابک اجلا لا و ما بک قدرة علی، و لکن مل عینی حبیبها
ولشیخ الاسلام لنفسه ,
28 اهل بک هیبة وا طیر شوقاً فهل ابصرت مرغوباً یشاق
و بتو کارندارند و میجویند و خوش میآیند ورچشمها و باو میگرایند، و نسبت ندارند دوست میدارند. ,
شیخ الاسلام گفت: دانی که آن حلاوت و ملاحت از چیست؟ بروان نور قرب است برو، و در آن حضرت که اوست، جز حلاوت نیست. و آن محبت دولت دل است کی الا خود بدست او یافتی. و از گم شده و جستهٔ خود نشان و دلیل از وی شنودی و درو دیده ور خود دیدی، مهر برو نهادی. ,