1 هر چند دل از محنت ایام داغ یافت رمزی ز داغهای دلم قرچه داغ یافت
2 اما چو دید راه وصال است وصل را وهم آن خیال کرد و ز داغش فراغ یافت
1 خداوندا به حق اسم اعظم به نور دیده اولاد آدم
2 به سوز سینه صدیق اکبر به سلمان و به قاسم بار دیگر
1 ز رشک سرو قدت، سرو پای در خاک است کتان پیرهن گل ز روت صد چاک است
2 کنایت از دهن توست سر جوهر فرد برون ز دایره فهم و حد ادراک است
1 خسروی دارم که کرده درگه مهمیز او لشگر جانها لگد کوب سم شبدیز او
2 چون نهد بر هم لب نازک، توان دیدن چو در عقد دندانها عیان از لعل قند آمیز او
1 خالد اندر بهشت خالد باد بالنبی و آله الا مجاد
1 ای گل رویت بود مژگان به چشمم خارها صد ماه کنعانی برم چون نقش بر دیوارها
2 احوال آزار مرا پرسیده بودی از کرم سهل است با هجر تو بر جان سختی آزارها