هرچند که چون شمع مرا سوخته‌ای از اهلی شیرازی غزل 843

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

هرچند که چون شمع مرا سوخته‌ای باز

1 هرچند که چون شمع مرا سوخته‌ای باز شادم که چراغ دلم افروخته‌ای باز

2 بگشا به من از روی کرم گوشه چشمی کز هردو جهان چشم مرا دوخته‌ای باز

3 خندی به رخ مردم و سوزی دل عاشق این شیوه شیرین ز که آموخته‌ای باز

4 یارب تو چه شمعی که به تاثیر نگاهی در سینه دل ریش مرا سوخته‌ای باز

5 بس دانه فشانی که کند چشم تو اهلی کز تخم غمش خرمنی اندوخته‌ای باز

6 اگرچه یار نبخشد امید کس هرگز امیدواری اهلی بسوی اوست هنوز

عکس نوشته
کامنت
comment