-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هر چند که خود دل ببلای تو سپردم رحمی بکن ای ظالم بد مهر که مردم
2 سیل ستمت عاقبت از جای مرا برد هر چند که در کوی وفا پای فشردم
3 مسکین من سر گشته که در وادی امید هرگز به مراد دل خود راه نبردم
4 با من سخن از هیچ مگویید و مپرسید کز صفحه خاطر همه حرفی بستردم
5 شاید که چو اهلی بچکد خون ز حدیثم زینگونه که خون جگر از دست تو خوردم