- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چگونه سرو روان گویمت که عین روانی نه محض جوهر روحی که روح جوهر جانی
2 کدام سرو که گویم براستی بتو ماند که باغ سرو روانی و سرو باغ روانی
3 تو آن نئی که توانی که خستگان بلا را بکام دل برسانی و جان بلب نرسانی
4 چه جرم رفت که رفتی و در غمم بنشاندی چه خیزد ار بنشینی و آتشم بنشانی
5 برون نمیروی از دل که حال دیده ببینی نمیکشی مگر از درد و حسرتم برهانی
6 ز هر که دل برباید تو دل رباتر ازوئی ز هر چه جان بفزاید تو جان فزاتر از آنی
7 نهادهام سر خدمت بر آستان ارادت گرم بلطف بخوانی و گر بقهر برانی
8 اگر امان ندهد عمر و بخت باز نگردد کجا بصبر میسر شود حصول امانی
9 مکن ملامت خواجو بعشقبازی و مستی که بر کناری و دانم که حال غرقه ندانی