1 چگونه سوی تن از شرم باز میگردد کفی که بهر گرفتن دراز میگردد
2 جهان هستی، اگر هست این که من دیدم چرا نفس چو فرورفت، باز میگردد
3 مکن بدشمن سرکش ملایمت که بشمع زبان شعله ز نرمی دراز می گردد
1 از زبان کلک نقاشان، شنیدم بارها بی زبان نرم، کی صورت پذیرد کارها؟
2 سفله عالیشان، ز منصبهای عالی کی شود؟ کی فزاید قدر خار از رفعت دیوارها
1 ای نام دلگشای تو عنوان کارها خاک در تو، آب رخ اعتبارها
2 خورشید و مه دو قطره باران فیض تو مدی ز جنبش قلمت روزگارها
1 درد ما از پختگی، زحمت ده هر گوش نیست چون می(خم) دیگ ما را نالهای در جوش نیست
2 چون بود پوشیده از مردم ز بیچیزی چه باک؟ این طبق را نعمتی بالاتر از سرپوش نیست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به