- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا کی آن زلف پریشان وقت ما بر هم زند آه دودآلود ما آتش بر این عالم زند
2 می خورم من خون به یاد لعل دلداری و هیچ کس ازین قصه نمی یارد که با او دم زند
3 لعل جان بخش تو گاه خنده پسته دهان طعنه ها بر معجزات عیسی مریم زند
4 نکهت مشک ختا دیگر نیاید خوش مرا گر صبا آن طره مرغول را بر هم زند
5 چون تویی از نسل آدم گشت پیدا، نیست عیب گر فرشته بوسه بر پای بنی آدم زند
6 هر که بر خاک جنایت بار یابد، بی گمان خیمه بر بالای این نه طارم اعظم زند
7 چون وفایی نیست جز غم هیچ کس را در جهان یاد خسرو را حرام، ار یک دم بی غم زند