1 تا کی رخم از گلاب گلگون باشد دل برکندم چند جگر خون باشد
2 دی میرفتی ز چشم و جانم میرفت رفتی ز دل امروز دلم چون باشد
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 از بس که گریه کردم و از بس کشیدم آه طوفان آب و آتش ماهی گرفت و ماه
2 در انتظار آن که برآرم دمی به کام چشمم سفید گشت که روی هنر سیاه
1 خوش در نگار بسته دگر نوبهارست گل رنگ کرده باز به خون هزار دست
2 آب از نگار رنگ برد وین عجب که گل از آب ابر بسته چنین در نگار دست
1 نظام دین و دینا قره العین رسول الله که اندر رای رفعت آفتابی بود و گردونی
2 به صد افسون به دست آورده بودش عالم فانی اجل ناگاه در خواب عدم کردش به افسونی
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به