- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا کی ندهی داد من ای داد ز دستت رحم آر که خون در دلم افتاد ز دستت
2 تا دور شدی از برم ای طرفه بغداد شد دامن من دجلهٔ بغداد ز دستت
3 از دست تو فردا بروم داد بخواهم تا چند کشم محنت و بیداد ز دستت
4 بی شکر شیرین تو در درگه خسرو بر سینه زنم سنگ چو فرهاد ز دستت
5 گر زانک بپای علمم راه نباشد از دور من و خاک ره و داد ز دستت
6 تا چند کنم ناله و فریاد که در شهر فریاد رسی نیست که فریاد ز دستت
7 هر چند که سر در سر دستان تو کردیم با این همه دستان نتوان داد ز دستت
8 از خاک سر کوی تو چون دور فتادم دادیم دل سوخته بر باد ز دستت
9 زینسان که به غم خوردن خواجو شدهئی شاد شک نیست که هرگز نشود شاد ز دستت