- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مرا چند آخر از خود دور داری؟ دلم را در هم و رنجور داری
2 روا داری که با آن روی چو شمع شب تاریک ما بی نور داری
3 میان داری چو زنبوران کافر مژه کافرتر از زنبور داری
4 ز رسوایی مرنج، آخر محال است که عاشق باشی و مستور داری!
5 بتی گر داری، از فردا میندیش که در خانه بهشت و حور داری
6 تو آن سلطان خوبانی، نگارا که همچون فتنه صد دستور داری
7 ز چندان دل که ویران کرده تست چه باشد گر یکی معمور داری؟
8 چو آتش در زدی، باری همین بین چنین باشد که خود را دور داری
9 معافی، گر نمی پرسی ز خسرو که خوبی و دل مغرور داری