- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چه خوش چشمی که نور او به نور روی او بیند چو نور روی او باشد همه چیزی نکو بیند
2 کسی کو را به خود بیند کجا من عارفش خوانم من آن کس عارفش خوانم که نور او به او بیند
3 بود این رشتهٔ یک تو ولی احول دو تو یابد چو گم کردست سر رشته از آن یک تو دو تو بیند
4 کسی کو مست شد از می چه داند جام و پیمانه مگر رندی بود سرخوش که می نوشد سبو بیند
5 اگر آئینهٔ روشن محبی در نظر آرد خود و محبوب در یک جا نشسته روبرو بیند
6 نبیند چشم دریا بین به غیر از عین ما دیگر اگر سرچمه ای یابد و گر در آب جو بیند
7 خیالی گر پزد شخصی که سید غیر او دیده بگو چون نیست غیر او نگوئی غیر چو بیند