1 زمانه اسب و تو رایض، به رای خویشت تاز زمانه گوی و تو چوگان به رای خویشت باز
2 اگرچه چنگ نوازان لطیف دست بوند فدای دست قلم باد دست چنگ نواز
3 تویی، که جور و بخیلی به تو گرفت نشیب چنانکه داد و سخاوت به تو گرفت فراز
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 ای دریغ! آن حر، هنگام سخا حاتم فش ای دریغ! آن گو، هنگام وفا سام گراه
1 دریغ! مدحت چون درو آبدار غزل که چابکیش نیاید همی به لفظ پدید
2 اساس طبع ثنایست، بل قویتر ازان ز آلت سخن آمد همی همه مانیذ
1 زلف ترا جیم که کرد؟ آن که کرد خال تو را نقطهٔ آن جیم کرد
2 وآن دهن تنگ تو گویی کسی دانگکی نار به دو نیم کرد
1 هرکه نامخت ازگذشت روزگار نیز ناموزد ز هیچ آموزگار
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به