1 زمانه اسب و تو رایض، به رای خویشت تاز زمانه گوی و تو چوگان به رای خویشت باز
2 اگرچه چنگ نوازان لطیف دست بوند فدای دست قلم باد دست چنگ نواز
3 تویی، که جور و بخیلی به تو گرفت نشیب چنانکه داد و سخاوت به تو گرفت فراز
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 گفت دینی را که: این دینار بود کین فراکن موش را پروار بود
1 با عاشقان نشین و همه عاشقی گزین با هر که نیست عاشق کم کن قرینیا
2 باشد گه وصال ببینند روی دوست تو نیز در میانهٔ ایشان ببینیا
1 به خیره برشمرد سیر خورده گرسنه را چنان که درد کسان بر دگر کسی خوارست
2 چو پوست روبه ببینی به خان واتگران بدان که: تهمت او دنبهٔ به سر کارست
1 هرکه نامخت ازگذشت روزگار نیز ناموزد ز هیچ آموزگار
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **