1 هم دانهٔ امید به خرمن ماند هم باغ و سرای بی تو و من ماند
2 سیم و زر خویش از درمی تا به جوی با دوست بخور گرنه به دشمن ماند
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 آن لعل در آبگینهٔ ساده بیار وآن محرم و مونس هر آزاده بیار
2 چون میدانی که مدت عالم خاک باد است که زود بگذرد باده بیار
1 مشنو سخن از زمانه ساز آمدگان می خواه مروق به طراز آمدگان
2 رفتند یکان یکان فراز آمدگان کس می ندهد نشان ز بازآمدگان
1 یک جرعهٔ می ز ملک کاووس به است از تخت قباد و ملکت طوس به است
2 هر ناله که رندی به سحرگاه زند از طاعت زاهدان سالوس به است
1 تا کی غم آن خورم که دارم یا نه وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه
2 پرکن قدح باده که معلومم نیست کاین دم که فرو برم برآرم یا نه
1 هر راز که اندر دل دانا باشد باید که نهفتهتر ز عنقا باشد
2 کاندر صدف از نهفتگی گردد در آن قطره که راز دل دریا باشد
1 دنیا دیدی و هرچه دیدی هیچ است، و آن نیز که گفتی و شنیدی هیچ است،
2 سرتاسرِ آفاق دویدی هیچ است، و آن نیز که در خانه خزیدی هیچ است.
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **