- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خانه ها کرده است ویران در جهان بسیار برق میزند زین غصه خود را بر در و دیوار برق
2 با تر و خشک جهان، کارش گزیدن بوده است نیست بیجا گر ز غم پیچد بخود چون مار برق
3 آه گرم خوشه چینی میرود بر آسمان زآن بر آرد هر دم انگشت از پی زنهار برق
4 بیشتر باشد بلا گردنکشان را در جهان خویشتن را میزند بسیار بر کهسار برق
5 زندگانی سر به سر ناچیز شد در فکر مال کشت عمرت راست برق درهم و دینار برق
6 گر نتابد نور ایمان از جبینت، باک نیست بر سرت باید زند مندیل دستک دار برق
7 در مصافت برق شمشیر ار نباشد گو مباش قبضه میباید زند در کوچه و بازار برق
8 پشت پا زد سر بسر بر حاصل روی زمین گشت در راه فنا ز آن رو سبک رفتار برق
9 از بلا دامن مکش واعظ، کزو یابی امان خیمه ابر سیه را کی دهد آزار برق؟!