-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هزار جان مقدس هزار گوهر کانی فدای جاه و جمالت که روح بخش جهانی
2 چه روحها که فزایی چه حلقهها که ربایی چو ماه غیب نمایی ز پردههای نهانی
3 چو در غزا تو بتازی ز بحر گرد برآری هزار بحر بجوشد چو قطرهای بچکانی
4 تویی ز کون گزیده تویی گشایش دیده به یک نظر تو ببخشی سعادت دوجهانی
5 کژی که هست جهان را چو تیر راست کن آن را بکش کمان زمان را که سخت سخته کمانی
6 نه چرخ زهر چشاند نه ترس و خوف بماند چو دل ثنای تو خواند که شاه امن و امانی
7 به چرخ سینه برآیی هزار ماه نمایی یکی بدان که تو اینی یکی بدان که تو آنی
8 تو راست چرخ چو چاکر تو مه نباشی و اختر هزار ماه منور ز آستین بفشانی
9 تو شمس مفخر تبریز به خواجگی چو نشینی صد آفتاب زمان را چو بندگان بنشانی