آفتاب حسن او از از شاه نعمت‌الله ولی غزل 201

شاه نعمت‌الله ولی

آثار شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

آفتاب حسن او از مه نقابی بسته است

1 آفتاب حسن او از مه نقابی بسته است نور چشم او از آن بر چشم ما بنشسته است

2 جان ما با عشق از روز ازل پیوسته است تا ابد جان همچنان با حضرتت پیوسته است

3 دیگران پابستهٔ دنیی و عقبی مانده اند ای خوشا وقت کسی کز این و آن وارسته است

4 عشق سرمست است و رندان تندرست ازذوق او عقل مخمور است و دور از عاشقان دلخسته است

5 عقل اگر بینی بگیرش زود نزد ما بیار زآنکه او از بندگی شاه رندان خسته است

6 زاهد رعنا اگر اظهار و جدی می کند از کرم عیبش مکن کز خود به خود وابسته است

7 نعمة الله خم می مستانه می نوشد به ذوق ساغر و پیمانهٔ ما را به هم بشکسته است

عکس نوشته
کامنت
comment