عشق او خوش آتشی از شاه نعمت‌الله ولی غزل 1389

شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

عشق او خوش آتشی افروخته

1 عشق او خوش آتشی افروخته غیرت او غیر او را سوخته

2 عشقبازی کار آتش بازی است او چنین کاری به ما آموخته

3 گنج او در کنج دل ما یافتیم دل فراوان نقد از او اندوخته

4 نور ما روشنتر است از آفتاب گوئیا از نار عشق افروخته

5 جام و می با یکدگر آمیخته خون میخواران به خاکش ریخته

6 زلف بگشوده نموده آن جمال شیوهٔ او فتنه ها انگیخته

7 ساقی سرمست خمی پر ز می بر سر رندان عالم ریخته

8 در خرابات مغان مست و خراب عاشقانه مجلسی انگیخته

9 سیدم زلف سیادت برفشاند عالمی را دل در او آویخته

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر