1
عشق او شمع خوشی افروخته
جان من پروانهٔ پر سوخته
2
عشقبازی کار آتش بازی است
او چنین کاری مرا آموخته
3
چشم بندی بین که نور چشم من
رو گشوده دیدهام را دوخته
4
سود من بنگر که سودا کردهام
می خریده زاهدی بفروخته
5
نعمت او نعمتاللّه من است
دل چنین خوش نعمتی اندوخته