عشق او با جان و دل از شاه نعمت‌الله ولی غزل 736

شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

عشق او با جان و دل پیوسته باد

1 عشق او با جان و دل پیوسته باد دولت عشقش مرا پیوسته باد

2 عقل اگر منعم کند از عشق او خاطرش چون خاطر من خسته باد

3 همدم من باد جام می مدام با لب ساقی لبم پیوسته باد

4 خلوت عشقست و رندان در حضور در به غیر عاشقان بر بسته باد

5 ساقی سرمست بشکست توبه ام پشت توبه دائما بشکسته باد

6 مرغ جان من ز دام عقل رست هر که در دام است یا رب رسته باد

7 در خرابات مغان بنشسته ام سیدم دائم چنین بنشسته باد

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر