- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نور او روشنی دیدهٔ ماست نظری کن به چشم ما پیداست
2 روی او را به نور او بینند چشم بیننده ای که او بیناست
3 وحده لاشریک له گفتم آنکه عالم به نور خود آراست
4 بحر دل را کرانه نیست پدید جان ما غرقهٔ چنین دریاست
5 عشق آمد به جای ما بنشست مائی ما چه از میان برخاست
6 هرچه گفتند و هرچه می گویند حضرت وحدتش از آن یکتاست
7 نعمت الله که میر مستانست عاشق روی جملهٔ اشیاست