-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خیالش نقش می بندد بهه دیده چنان نقش و چنین دیده که دیده
2 دو چشمم روشن است از نور رویش به مردم می نمایم آن به دیده
3 خیال عارضش در دیدهٔ ما بود نقشی بر آبی خوش کشیده
4 صبا در گلستان می خواند شعرم شنیده غنچه و جامه دریده
5 درآمد از درم ساقی سرمست چنان شاهی مرا مهمان رسیده
6 دلم آئینه گیتی نمائی است به لطف خود لطیفش آفریده
7 فتاده آتشی در نی دگر بار مگر از سیدم حرفی شنیده