1 دل رویش را رشک نگارستان گفت چشمانش را فتنه ترکستان گفت
2 گفتم دهنش گفت ازین هیچ مپرس کاین سر مگوست هیچ ازین نتوان گفت
1 ای راحت دیده و دل ای نور بصر تا کی به غم و هجر برم عمر به سر
2 انداختی از نظر چو بشکست دلم آری چو شکست آینه افتد ز نظر
1 نفس از لب به سوی سینه برگردید و دانستم که او را با خیال روی جانان الفتی باشد
1 از تحملهای من بر من تغافل میکند هرچه با من میکند صبر و تحمل میکند
2 دل درون سینه بهر داغ دارم باغبان خدمت گلبن برای حاطر گل میکند