غم او ساخت دلم تنگ و، هم از واعظ قزوینی غزل 364

واعظ قزوینی

آثار واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

غم او ساخت دلم تنگ و، هم او بگشاید

1 غم او ساخت دلم تنگ و، هم او بگشاید دانه از آب گره گشت و، ازو بگشاید

2 در خور حوصله خویش برد هرکس فیض طاقتی کو که نقاب از رخ او بگشاید؟

3 کشور فتح، مسخر ز شکست تو شود این دیاریست که با تیغ عدو بگشاید

4 دل، خوش از صبر به تنگ آمده، کو زور غمی که ز چاک دلم این بند رفو بگشاید؟!

5 آب شرمیست در آن رخ که نبندد صورت کلک نقاش اگر چهره او بگشاید

6 کیست با او سخن کشتن واعظ گوید؟ سر حرفی مگر آن تندی خو بگشاید!

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر