رخ او دیده را بصر بخشد از اثیر اخسیکتی غزل 44

اثیر اخسیکتی

اثیر اخسیکتی

اثیر اخسیکتی

رخ او دیده را بصر بخشد

1 رخ او دیده را بصر بخشد لب او کام را شکر بخشد

2 دو گروهی بر افتد از شب و روز اگر اقطاع حسن بر بخشد

3 حلقه زلف ذره پرور او جان آزاده را کمر بخشد

4 در ره او هم از گله داری است هر که مردانه وار سر بخشد

5 باده مستی است عشق او که مپرس هر زمانم غم دگر بخشد

6 خاک کویش ز اشک چهره مرا بس که چون رنگ سیم و زر بخشد

7 بی نظیر جهان شود چو اثیر هر که را عشق او نظر بخشد

عکس نوشته
کامنت
comment