-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 یارش نتوان گفت که از یار بنالد واندل نبود کز غم دلدار بنالد
2 گر بند نهد دشمن و گر پند دهد دوست مشتاق گل آن نیست که از خار بنالد
3 چون یار بدست آیدت از غیر چه نالی کان یار نباشد که ز اغیار بنالد
4 هر سوخته دلرا که زند لاف انا الحق نبود سر یار ار ز سر دار بنالد
5 در وصل حرم کی رسد آنکو ز حرامی در بادیه و وادی خونخوار بنالد
6 عیبی نبود گر ز جفای تو بنالم بیمار هر آئینه ز تیمار بنالد
7 بر گریهٔ من ساغر می گرم بگرید وز زاری من چنگ سحر زار بنالد
8 دل در سر زلفت بفغان آمد و رنجور دوری نبود گر بشب تار بنالد
9 خواجو چو درین کار نداری سر انکار آنرا مکن اقرار کز انکار بنالد