حکایت کرد مرا دوستی که در گفتار امین بود و در اسرار ضمین، پیشرو ارباب وفا بود و سر دفتر اصحاب صفا، که: وقتی از اوقات که کسوت صبی برطی خویش بود و شیطان شباب در غی خویش، حله کودکی از نقش خلاعت طراز داشت و غصن جوانی از نسیم امانی اهتزازی، عمر را نضرتی و طراوتی بود و عیش را خضرتی و حلاوتی، درهر صباحی صبوحی و در هر رواحی فتوحی. ,
2
آندم که چرخ را سوی من دسترس نبود
چشم بد سپهر حرون در سپس نبود
حکایت کرد مرا دوستی که در مقالت صفت عدالت داشت و در معاملت نعت مجاملت که وقتی از اوقات بحکم عوارض آفات با رفیقی اتفاق کردم و عزم سفر عراق. ,
خواستم که آن سعی باطل نشد وآن سفر از فایده عاطل نگردد، بهر شهری که میرسیدم طلب اهل معانی می کردم و بنیت اقامت، نماز چهارگانی می گزاردم تا از غلوای شوق و عشق نزول کردم بخطه دمشق. ,
حکایت کرد مرا دوستی که در حضر جلیس و همدم بود و در سفر انیس هم و غم، که: وقتی از اوقات، بحکم محرکات نوائب و معقبات مصائب در عرصات بقاع عزم انتجاع کردم و از اولوالالباب اخبار و آثار اغتراب استماع کردم عیش عهد جوانی طراوتی داشت و طیش مهد کودکی حلاوتی، عذار جوانی از بیم پیری در پرده قیری بود و عارض از عوارض انقلاب در حجاب مشک ناب، در چنین حالتی بوسیله چنین آلتی ناگاه افتراقی بیفتاد و از عزم جزم چنین اتفاقی بزاد. ,
2
فقلت اعذرواسیری و ان شئتم فلا
فانی اراعی اللیل والنجم و الفلا