حجتش از جلال الدین محمد مولوی مثنوی معنوی 167

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

حجتش اینست گوید هر دمی

1 حجتش اینست گوید هر دمی گر بدی چیزی دگر هم دیدمی

2 گر نبیند کودکی احوال عقل عاقلی هرگز کند از عقل نقل

3 ور نبیند عاقلی احوال عشق کم نگردد ماه نیکوفال عشق

4 حسن یوسف دیدهٔ اخوان ندید از دل یعقوب کی شد ناپدید

5 مر عصا را چشم موسی چوب دید چشم غیبی افعی و آشوب دید

6 چشم سر با چشم سر در جنگ بود غالب آمد چشم سر حجت نمود

7 چشم موسی دست خود را دست دید پیش چشم غیب نوری بد پدید

8 این سخن پایان ندارد در کمال پیش هر محروم باشد چون خیال

9 چون حقیقت پیش او فرج و گلوست کم بیان کن پیش او اسرار دوست

10 پیش ما فرج و گلو باشد خیال لاجرم هر دم نماید جان جمال

11 هر که را فرج و گلو آیین و خوست آن لکم دین ولی دین بهر اوست

12 با چنان انکار کوته کن سخن احمدا کم گوی با گبر کهن

عکس نوشته
کامنت
comment