1 شبهای هجر اگر چه دل ریش سوزدم روز وصال باز جگر بیش سوزدم
2 این هم ز مهر نیست که چندان نظر کند خواهد کزین نمک جگر ریش سوزدم
3 یارب چه حالتست که بیگانگان بمن سوزند بیش از آنکه دل خویش سوزدم
4 زینگونه کز فغان نگذارم بخواب کس ترسم که آه مردم درویش سوزدم
5 اهلی ز داغ عشق نسوزم که سوختن خوشتر که طعنه های بد اندیش سوزدم
6 من با دل مجنون نتوانم که برآیم پندم مده ایشیخ و منه بیهده بندم
7 من اهلی مجنونم و وحشی ز دو عالم کو طرفه غزالی که درآرد به کمندم