-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 پنهان به میان ما میگردد سلطانی و اندر حشر موران افتاده سلیمانی
2 میبیند و میداند یک یک سر یاران را امروز در این مجمع شاهنشه سردانی
3 اسرار بر او ظاهر همچون طبق حلوا گر مکر کند دزدی ور راست رود جانی
4 نیک و بد هر کس را از تخته پیشانی میبیند و میخواند با تجربه خط خوانی
5 در مطبخ ما آمد یک بیمن و بیمایی تا شور دراندازد بر ما ز نمکدانی
6 امروز سماع ما چون دل سبکی دارد یا رب تو نگهدارش ز آسیب گران جانی
7 آن شیشه دلی کو دی بگریخت چو نامردان امروز همیآید پرشرم و پشیمانی
8 صد سال اگر جایی بگریزد و بستیزد پرگریه و غم باشد بیدولت خندانی
9 خورشید چه غم دارد ار خشم کند گازر خاموش که بازآید بلبل به گلستانی