سلام از جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی قصیده 60

جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی

آثار جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی

جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی

سلام من که رساند بدان خجسته دیار

1 سلام من که رساند بدان خجسته دیار که هست مجمع احباب و محضر احرار

2 ببقعه که درو دوستان من جمعند چه دوست؟ جانم واز جان عزیز تر صد بار

3 هزار بوسه بر آن خاک برنهد وانگه سلام من برساند چگونه؟ عاشق وار

4 بلطف گوید کاین لعبتان دیده من زگرم و سرد نگهدارهان و هان زنهار

5 همه چو لاله و گل نو شکفته اند و لطیف نگاه دار گل ولاله را ززحمت خار

6 عزیز باشد نو باوه هر کجا که رسد شکوفه دل ما را چنان گرامی دار

7 قضا بدان قدر آب آتش انگیزد اگر نشیند بر دامنی زباد غبار

8 غلام و چاکر آب و هوای آن خاکم اگر بسازد با دوستانم این یکبار

9 بغیر غنچه بدو مبادکس دلتنگ بغیر نرگس در وی مباد کس بیمار

10 زمن ببرد عزیزان و دوستانم چرخ بمن جز این نتواند زمانه غدار

11 همی بنالم از شوق دوستان قدیم چنانکه زیرگه اززخم زخمه نالدزار

12 بدم چو بلبل آنگه که پیش دیده من بدند همچو گل نوشکفته در گلزار

13 کنون زدوری ایشان دو جوی میرانم زآب دیده و دم بسته ام چو بوتیمار

14 زبس سرشک چو شنگرف و آه سرددلم گرفته آینه طبع من کنون زنگار

15 تو زندگانی بی دوستان مدان ازعمر که مرگ به زچنین زندگی بود صد بار

عکس نوشته
کامنت
comment