1 صد دریغ از خواجه لطف الله فخار آنکه بود در جوانی پیر ارباب دل از طبع سلیم
2 همچو یوسف از نظر گم شد نمیدانم کجاست کز فراق او پدر را شد دل پر خون دو نیم
3 از ازل لطف خدا همراه بودش تا ابد زان بود تاریخ او لطف خداوند قدیم
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 ای نخل آرزو لب لعلت طبیب کیست پرورده یی عجب رطبی تا نصیب کیست
2 بادی که می وزد خبر هجر می دهد بازاین سموم غم پی جان غریب کیست
1 ای که چون چشم خوشت نرگس مخموری نیست در گلستان جهان به ز تو منظوری نیست
2 نقش روی تو چو بر تخته کشد شاگردی تخته گر بر سر استاد زند دوری نیست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به