1 صد دریغ از خواجه لطف الله فخار آنکه بود در جوانی پیر ارباب دل از طبع سلیم
2 همچو یوسف از نظر گم شد نمیدانم کجاست کز فراق او پدر را شد دل پر خون دو نیم
3 از ازل لطف خدا همراه بودش تا ابد زان بود تاریخ او لطف خداوند قدیم
1 تاچند وصل روی تو ایمه طلب کنیم روزی بدود دل ز فراق تو شب کنیم
2 تا چند جام لعل نهد لب بلب مرا ما کاسه های دیده ز خون لب بلب کنیم
1 الا ای ساقی گلرخ که گشتی شمع محفلها ز غیرت عاشقان کشتی ز حسرت سوختی دلها
2 از آن روزست در دلها خیال دانه خالت که دهقان ازل تخم محبت ریخت در دلها
1 ساقی بنشین که با تو دمساز شویم نرگس صفت از باد سر انداز شویم
2 آریم بگردن صراحی دستی هر چند که پیریم جوان باز شویم
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به