دیده خون گشت از جلال الدین محمد مولوی غزل 966

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

دیده خون گشت و خون نمی‌خسبد

1 دیده خون گشت و خون نمی‌خسبد دل من از جنون نمی‌خسبد

2 مرغ و ماهی ز من شده خیره کاین شب و روز چون نمی‌خسبد

3 پیش از این در عجب همی‌بودم کآسمان نگون نمی‌خسبد

4 آسمان خود کنون ز من خیره است که چرا این زبون نمی‌خسبد

5 عشق بر من فسون اعظم خواند جان شنید آن فسون نمی‌خسبد

6 این یقینم شدست پیش از مرگ کز بدن جان برون نمی‌خسبد

7 هین خمش کن به اصل راجع شو دیده راجعون نمی‌خسبد

عکس نوشته
کامنت
comment