- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بوفای او که گرم کشد نکنم فغان ز جفای او ز هلاک من چه زیان فتد من و صد چو من بفدای او
2 غم گلرخی که مرا بود همه عمر از آن نشود کهن که هزار اگر گل نو بود نرسد یکی بصفای او
3 ببهانه یی که دلم طپد سخنی کنم بطبیب خود نه غلط که گر نگهی کند بطپد دلم بهوای او
4 چه بود اگر سگ کوی او سوی چشم من گذری کند که بشوید آب دو دیده ام ز غبار ره کف پای او
5 چه شکایت از دگران کنم چو بلای من دل اهلی است بخدا که من ستم بتان همه میکشم ز برای او
6 ای آفتاب همدم هر تیره دل مشو عیسی دمی است در خور نور و صفای تو
7 شد حلقه سگان درش جای راستان اهلی برو که نیست درین حلقه جای تو