هرشبی زلفش مرا در بند از خیالی بخارایی غزل 250

خیالی بخارایی

آثار خیالی بخارایی

خیالی بخارایی

هرشبی زلفش مرا در بند سودا می‌کشد

1 هرشبی زلفش مرا در بند سودا می‌کشد لیک آن بدعهد را خاطر دگر جا می‌کشد

2 ما ز گریه غرق آب دیده گشتیم و هنوز همچو سرو آن شوخ هردم دامن از ما می‌کشد

3 دردمندان را ز رنج دل کشیدن چاره نیست تا به انگیز بلا آن سرو بالا می‌کشد

4 من همان ساعت که فکر زلف او کردم به خویش گفتم این اندیشه روزی سر به سودا می‌کشد

5 با خیال سروِ قدش چون خیالی هر نفس بی‌دلان را گوشهٔ خاطر به صحرا می‌کشد

عکس نوشته
کامنت
comment