-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سراندازان همیآیی ز راه سینه در دیده فسونگرم میخوانی حکایتهای شوریده
2 به دم در چرخ میآری فلکها را و گردون را چه باشد پیش افسونت یکی ادراک پوسیده
3 گناه هر دو عالم را به یک توبه فروشویی چرایی زلت ما را تو در انگشت پیچیده
4 تو را هر گوشه ایوبی به هر اطراف یعقوبی شکسته عشق درهاشان قماش از خانه دزدیده
5 خرامان شو به گورستان ندایی کن بدان بستان که خیز ای مرده کهنه برقص ای جسم ریزیده
6 همان دم جمله گورستان شود چون شهر آبادان همه رقصان همه شادان قضا از جمله گردیده
7 گزافه این نمیلافم خیالی بر نمیبافم که صد ره دیدهام این را نمیگویم ز نادیده
8 کسی کز خلق میگوید که من بگریختم رفتم صدق گو گر گریبانش پس پشت است بدریده
9 خمش کن بشنو ای ناطق غم معشوق با عاشق که تا طالب بود جویان بود مطلب ستیزیده