همی از ایرانشان ابن ابی الخیر کوش‌نامه 344

ایرانشان ابن ابی الخیر

آثار ایرانشان ابن ابی الخیر

ایرانشان ابن ابی الخیر

همی تاخت تا پیش کاووس شاه

1 همی تاخت تا پیش کاووس شاه ببردندش و برگشادند راه

2 ببوسید پس پایه ی تخت اوی بسی آفرین خواند بربخت اوی

3 ز شاهانش بستود و بردش نماز همی گفت کای خسرو سرفراز

4 به چهر تو اندر فلک ماه نیست به فرّ تو اندر زمین شاه نیست

5 به جایی تو را رهنمونی کنم که در گنج و گاهت فزونی کنم

6 همه سنگ او زمرد و لعل پاک بجای گیا زرّ روید ز خاک

7 نه گرماش گرم و نه سرماش سرد شده زآن هوا مردم ایمن ز درد

8 پس از زمرد و لعل صد پاره بیش برون کرد و بر تخت او ریخت پیش

9 که یک مُهره زآن گوهر وز آن نشان ندیدند شاهان و گردنکشان

10 چو آن دید کاووسِ کی خیره ماند وزآن روشنی چشم او تیره ماند

11 همی گفت با دل کز این سرزمین که زرّش گیا باشد و سنگ این

12 مرا دید باید به دیده بسی که دل برگشایم برآن اندکی

عکس نوشته
کامنت
comment