همی از ایرانشان ابن ابی الخیر کوش‌نامه 23

ایرانشان ابن ابی الخیر

آثار ایرانشان ابن ابی الخیر

ایرانشان ابن ابی الخیر

همی راند یک روز و یک شب سیاه

1 همی راند یک روز و یک شب سیاه رسیدند نزدیک سنگی سیاه

2 بتی بر سر سنگ دید از رخام به نزدیک او شد شه نیکنام

3 نبشته چنین یافت بر دست اوی که این پیکر کوش وارونه خوی

4 شه پیل دندان و سالار چین خداوند فرمان و تاج و نگین

5 یکی کامرانی که اندر جهان نبیند کس آن کاو بُدند از مهان

6 نراند کس آن کاو بر انده ست نیز سرانجام بگذشت و بگذاشت چیز

7 برفت و به دستش همه باد ماند خراب آمد و گیتی آباد ماند

8 گر آگاه گردید از کار من ز فرمان و نیرو و کردار من

9 ز رای و ز مردی و گنج و سپاه ز رزم و ز بزم و ز تخت و کلاه

10 نباید که بندد دل اندر جهان که نوش آشکار و شرنگ از نهان

11 سه پانصد به گیتی بماندم درون همه شهریاران به تیغم زبون

12 شکسته به دستم همی شد درست ز خاک پی اسب من زر برست

13 ز سندان گذر کرد زوبین من چنین آمدی باد نوشین من

14 کنونم فروریخت اندامها چنین بود خواهد سرانجامها

15 سکندر فرو ریخت از دیده آب همی گفت گیتی فسانه ست و خواب

16 اگر صد بمانیم وگر صد هزار همین بود خواهد سرانجام کار

17 مرا کاشک زین دانشی راستان کسی کردی آگاه از این داستان

18 بدانستمی کار و کردار کوش که از سنگ دیدیم دیدار کوش

19 پر اندیشه ز آن جایگه برگرفت شب و روز یک ماه دیگر برفت

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر