- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 یاران که زخم تیر بلایت چشیدهاند با جان پاره از همه عالم رمیدهاند
2 بس زاهدان شهر کز آن چشم پرخمار سبحه گسستهاند و مصلا دریدهاند
3 ترسندگان به جور دلت یار نیستند مرغان دشت دان که به سنگی خمیدهاند
4 بنمای شکل خود که بسی خونگرفتگان جانها به کف نهاده به دیدن رسیدهاند
5 تردامنان کسان شدهاند از تو کز صفا دامن ز سلسبیل و ز کوثر کشیدهاند
6 جاروب آستان تو معزول شد ز کار زان جعدها که بر سر کویت بریدهاند
7 آنان که عاشقان ترا طعنه میزنند معذور دارشان که رخت را ندیدهاند
8 یابند زین پس از غزل خسرو اهل دل سوزی که در فسانه مجنون شنیدهاند