- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هلال عید نمود، ای مه دو هفته، کجایی؟ که دوستان را روی چو عید خود بنمایی
2 برون خرام کله کج نهاده تا به نظاره ز پرده ها به در افتند لعبتان ختایی
3 اگر تو باد به سر می کنی، رسد که به خوبی چو غنچه لعل کلاه و چو سبزه سبزقبایی
4 نماز عید به محراب ابروی تو کنم من نه من که جمله جهان، چون به عیدگاه درآیی
5 چرا روایی اشکم به پیش روی تو نبود؟ گلاب را بود آخر به روز عید روایی
6 هر آنچه در دل من بود، ریختند به صحرا دو چشم من که به خونم همی دهند گوایی
7 بخوان به نزد خودم تا چو بخت سوی تو آیم کجاست دولت آنم که تو به سوی من آیی
8 به جور می کشم، این جرم خسروست، نه از تو که تو چو لطف ملک جان فزای عمر فزایی