-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 درد دل آمد که درمانت منم سوز جان آمد که جانانت منم
2 چشم مست آمد که دینت می برم کفر زلف آمد که ایمانت منم
3 شد پریشان زلف او بر روی او گفت مجموع پریشانت منم
4 پادشاهی با گدای خویش گفت نقد گنج کنج ویرانت منم
5 مطرب عشاق می گوید به ساز بلبل مست گلستانت منم
6 ساقی سرمست جام می به دست آمده یعنی که مهمانت منم
7 گفتمش سید غلام عشق تو است گفت هستی بنده ، سلطانت منم