- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سرمست درآمد از سر کوی ناشسته رخ و گره زده موی
2 وز بی خوابی دو چشم مستش چون مخموران گره بر ابروی
3 ترک فلکش به جان همی گفت کای من ز میان جانت هندوی
4 فریاد کنان فلک که احسنت کو چشم که بنگرد زهی روی
5 پیش لبش آب خضر شد خاک زیر قدمش بهشت شد کوی
6 دل زار به های های بگریست میگفت به های های کای هوی
7 یکدم بنشین که این دل مست چون باد همی رود به هر سوی
8 جان میخواهد ز هر کسی وام بر روی تو میدهد به صد روی
9 عطار تویی و نیم جانی با دوست به نیم جان سخن گوی