- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 رفت عهد شباب و، دندان ریخت رگ ابری گذشت و، باران ریخت
2 شد جوانی، نماند در سر شور رعشه پیری این نمکدان ریخت
3 تنگدل چند از غم رفتن؟ برگ خود گل بروی خندان ریخت
4 سست شد پا، ز سیل رفتن عمر کاخ تن، عاقبت ز بنیان ریخت
5 روزگارم، به نازکی پرورد چون گلم، عاقبت ز دامان ریخت
6 بود مانند گریه شادی در جوانی چو عقد دندان ریخت
7 جز گل خاریم، نشد حاصل ز آبرویی که پیش دونان ریخت
8 شعر نتوان بهر جمادی خواند گوهر خود بخاک نتوان ریخت
9 کلک واعظ نریخت لعل خوشاب خون دل بود، کو ز مژگان ریخت